آموزش شیوانانویسی توسط فرامرز کوثری در تلگرام https://telegram.me/ShivanaNevisi

داستان های کوتاه در مورد یک استاد خودشناسی به نام شیوانا (کوته نوشته شیوا سخن دانا)

آموزش شیوانانویسی توسط فرامرز کوثری در تلگرام https://telegram.me/ShivanaNevisi

داستان های کوتاه در مورد یک استاد خودشناسی به نام شیوانا (کوته نوشته شیوا سخن دانا)

ارزان سازی کلیه دی وی دی های رزمی کوثرپرداز - هر حلقه 1500 تومان

ارزان سازی کلیه دی وی دی های رزمی کوثرپرداز - هر حلقه 1500 تومان

اگر علاقه مند به هنرهای رزمی هستید. اگر رزمی کار هستید و در یکی از شاخه های رزمی به صورت حرفه ای مشغول می باشید. اگر می خواهید دانش رزمی و دفاع شخصی خود را با بهره گیری از آموزش های بزرگترین استادان رزمی کار دنیا ارتقا بخشید. بدانید که بهترین فرصت هم اکنون در اختیار شماست.

*
قیمت : هر حلقه 1500 تومان
***

اگر کنکوری هستید یا یکی از عزیزانتان پشت کنکوری است حتما بخوانید

کسی که می خواهد با اتومبیل خودش ازتهران به مشهد برود برای زودتر رسیدن دو راه بیشتر ندارد. یا باید راه میان بر انتخاب کند که عملا یک راه بیشتر نیست و یا این که قدرت و سرعت وسیله نقلیه خودش را بیشتر کند.
قدرت پنهانی حافظه شما چند صدبرابر بیشتر ازچیزی است که الان دارید استفاده می کنید.
با تکنیک های علمی و اثبات شده تقویت حافظه شما می توانید در قدرت و توانایی حافظه خود جهش های کوانتومی و غیر قابل وصفی را تجربه کنید.

این آن چیزی است که یک کنکوری حتما به آن نیاز دارد.
یک اتومبیل قوی برای سرعت گرفتن
قیمت : 25000 تومان

داستان های شیوانا قسمت سوم - مجله موفقیت - فرامرز کوثری

بانک دست نوشته های مهندس فرامرز کوثری در مجله موفقیت شامل درس های خدامراد و داستان های شیوانا و .... همراه با جدیدترین مقالات و پیوندها به آخرین نوشته های استادان موفقیت در جهان



شیوانا مجله موفقیت شماره 193
ببین آخرش چقدر گیرت می‌آید!
شیوانا در بازار دهکده کنار مغازه دوست سبزی‌فروشش نشسته بود و به اطراف نگاه می‌کرد. صاحب مغازه کناری که جوانی تازه‌کار بود به شیوانا گفت: "به نظر من این دوست شما دارد ضرر می‌کند. من کارگاه سفالگری دارم و یک کارگر دارم که برایم هر روز کوزه و لیوان و ظرف سفالی درست می‌کند. ده نفر را هم اجیر کرده‌ام تا در دهکده‌های اطراف برای کوزه‌ها و ظروف سفالی من مشتری جمع کنند. خلاصه هر هفته صد سکه به دست می‌آورم. اما این دوست سبزی‌فروش ما فقط هفته‌ای ده سکه گیرش می‌آید. به نظر شما تجارت من پرسودتر نیست؟" شیوانا با لبخند گفت: "گمان نکنم وضع زندگی تو با این سبزی‌فروش تفاوت زیادی داشته باشد. تو از این صد سکه چقدر به عنوان دستمزد و مواد اولیه خرج می‌کنی و .....
 10:23 - چهارشنبه 23 تیر 1389 - تعداد نظرات : 0متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره192
نقابی برای پنهان کردن!
یک عده رزمی‌کار از دیاری دور به دهکده شیوانا آمدند و رییس گروه از شیوانا خواست تا امکان برگزاری یک مسابقه رزمی بین گروه او و شاگردان رزمی کار مدرسه شیوانا را فراهم سازد تا قدرت رزمی‌کارها با یکدیگر سنجیده شود. وقتی زمان مبارزه فرارسید شاگردان متوجه شدند که رزمی‌کاران غریبه به صورت خود نقاب زده و بدن خود را به رنگ‌های ترسناکی درآورده‌اند. از دیدن این چهره‌های رعب‌آور، ترس و دلهره در دل شاگردان مدرسه افتاد و .....
 متن کامل >>

شیوانا مجله موفقیت شماره191
یکی از پسرانش!
یکی از پسرانش! شیوانا با تعدادی از شاگردان از راهی می‌گذشت. نزدیک دروازه یک شهر با ردیفی از فروشندگان دوره‌گرد روبه‌رو شد که کنار جاده بساط خود را پهن کرده بودند و به رهگذران غذا و لباس و میوه می‌فروختند. شیوانا متوجه شد که یکی از فروشندگان پیرزنی است که میوه‌های خود را در سبد مقابل خود چیده و به خاطر قیمت مناسب و کیفیت میوه‌ها مردم بیشتری را به دور خود جمع کرده است. چند قدم بالاتر چند جوان میوه‌فروش بودند که کسی از آنها خرید نمی‌کرد. ناگهان آن چند جوان طاقتشان تمام شد و با عصبانیت سراغ پیرزن رفتند و با لگد سبد میوه‌های او را به گوشه‌ای پرت کردند و .....
 متن کامل >>



شیوانا مجله موفقیت شماره190
وقتی اول و دوم فرقی نمی کنند!
شیوانا در بازار دهکده راه می‌رفت. متوجه شد یکی از شاگردانش که اتفاقا فردی مودب بود با یکی از جوانان شرور دهکده در حال بحث و گفت‌وگو با صدای بلند است. مردم هم دور آنها جمع شده بودند و به دعوای لفظی آن دو گوش می‌کردند. وقتی کار بحث و مجادله بالا گرفت، جوان شرور کلام زشتی بر زبان راند و شروع کرد به گفتن الفاظ نامناسب. شاگرد مودب شیوانا از این دشنام‌ها به شدت رنجید و .....
 متن کامل >>

شیوانا مجله موفقیت شماره 189
آرامش سنگ یا برگ!
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. شیوانا از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی شیوانا را دید بی اختیار گفت:" عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟" شیوانا برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و .....
 متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 188
فقط خوش بدرخش!
روزی آهنگری جوان وارد دهکده شیوانا شد. او در کار خود بسیار ماهر بود و می‌توانست وسایل مختلف را با کیفیت خوب و قیمت مناسب بسازد و به مردم عرضه کند. در ابتدا فروش خوبی هم داشت اما به تدریج میل و رغبت مردم به خرید از او کاهش یافت و چند هفته که گذشت دیگر هیچ‌کس سراغ او نرفت. دلیل این عدم استقبال مردم از او، بدگویی آهنگر جوان از آهنگر پیر قبلی دهکده بود که با وجود سن زیاد به کسی کاری نداشت و اصلا هم از ورود آهنگر جوان به دهکده گله‌مند نبود. اما برعکس او آهنگر جوان حتی یک لحظه از بدگویی و تهمت و افترا علیه آهنگر پیر دریغ نمی‌کرد. سرانجام مدتی که از بیکاری آهنگر جوان گذشت او .....
 متن کامل >>

شیوانا مجله موفقیت شماره 187
کاری کن که رخ دهد!
شیوانا از مقابل مدرسه ای عبور می کرد. پسر جوانی را دید که غمگین و افسرده بیرون مدرسه به درختی تکیه کرده و به افق خیره شده است....
 متن کامل >>


قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 186
محبت بی‌منت!
پیرمرد ثروتمندی به سختی بیمار بود و با وجودی که چندین پسر و دختر بزرگ و بالغ داشت اما هیچ‌کدام سراغی از پدر و مادر پیر خود نمی‌گرفتند و هر کدام مشغول زندگی خود بودند. این مرد ثروتمند باغبان جوانی داشت...

متن کامل >>

قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 185
چشمان خودت کو!
یکی از شاگردان شیوانا جوانی ساده و صادق بود که نسبت به همه اهل مدرسه خوشبین بود و سفره دل خود را نزد همه باز می‌کرد و هیچ‌کس را بد نمی‌دانست. همه شاگردان هم او را دوست داشتند و با او بیشتر از بقیه صمیمی بودند. روزی شیوانا دید...
 متن کامل >>

قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره184
میدان قدرت خود را دریاب!
یکی از شاگردان شیوانا ماهیگیر جوان و بسیار ماهری در صید ماهی بود. او شناگری ورزیده بود که به راحتی می‌توانست در اعماق آب برای چند دقیقه دوام آورد و به همین خاطر گاهی به صید مروارید هم می‌پرداخت. روزی ماهیگیر جوان نزد شیوانا آمد و به او گفت:...
 متن کامل >>


قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 183
مجازاتی مشابه!
شیوانا با چند نفر از شاگردان بعد از روزها سفر وارد دهکده‌ای غریب شدند. غروب نزدیک بود و هیچ‌کس آنها را نمی‌شناخت، به همین خاطر در کنار چشمه زیر درختی اطراق کردند و به استراحت پرداختند...
 متن کامل >>
 14:01 - چهارشنبه 23 دی 1388 - تعداد نظرات : 8متن کامل >>
قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 182
سنجاقک به سمت عقب نمی‌پرد!
شیوانا از مسیری عبور می‌کرد. کنار نهر آب مردی قوی‌هیکل را دید که روی سنگی نشسته است و پیرمردی دلاک روی بازوی او خالکوبی می‌کند. شیوانا به آن دو نزدیک شد و نگاهی به تصویر خالکوبی انداخت و از مرد تنومند پرسید: "این تصویر شیر را برای چه روی بازویت حک می‌کنی؟"
 متن کامل >>

قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 181
اسب بعدی!
مرد ثروتمندی در دهکده‌ای دور زمین‌های زیادی داشت و تعداد زیادی کارگر را همراه با خانواده‌شان روی این زمین‌ها به کار گرفته بود. و برای اینکه بتواند این کارگران را وادار به کار کند یک سرکارگر خشن و بی‌رحم را به عنوان نماینده خود انتخاب کرده بود و سرکارگر با خشونت و بی‌رحمی کارگران و خانواده‌های آنها را وادار می‌کرد روی زمین‌های مرد ثروتمند به سختی و تمام وقت کار کنند تا محصول بیشتری حاصل شود. روزی شیوانا از کنار این دهکده عبور می‌کرد. کارگران وقتی او را دیدند شکایت سرکارگر را نزد شیوانا بردند و گفتند: "صاحب مزرعه، این فرد بی‌رحم را بالای سر ما گذاشته و ما به خاطر نان و غذای خود مجبوریم حرف او را گوش کنیم. چیزی به او بگویید تا با ما ملایم‌تر رفتار کند."
 متن کامل >>

قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 180
ببر را در جنگل خودش قضاوت کن!
ببری درنده وارد دهکده شیوانا شده بود و به دام‌های یک مزرعه‌دار حمله کرده بود. اهالی دهکده به همراه شاگردان شیوانا ببر را محاصره کردند و او را در گوشه انبار مزرعه‌دار به دام انداختند. ببر وقتی به دام افتاده بود قیافه‌ای مظلوم به خود گرفته بود و خود را گوشه‌ای جمع کرده و حالت تسلیم به خود گرفته بود. قرار شد تور بزرگی روی سر ببر بیندازند و او را اسیر کرده و به عمق جنگل برده و آنجا رها کنند تا دیگر به دهکده برنگردد. در حین انجام این کار مرد میانسالی نزدیک شیوانا آمد و به او گفت: "پسری جوان از روستایی دوردست به این‌جا آمده و مدتی نزد من کار کرده و به دخترم دل بسته و از او خواستگاری کرده است و البته گفته که مجبور است دخترم را با خودش به روستای خودش ببرد. در مدتی که او نزد ما کار می‌کرد چیز بدی از او ندیدیم و پسری خوب و سربه‌زیر به نظر می‌رسد. می‌خواستم بدانم با توجه به اینکه شناختی از گذشته او و خانواده‌اش نداریم آیا می‌توانم دل به دریا بزنم و با این ازدواج موافقت کنم و اجازه دهم دخترم را با خودش ببرد؟"
 متن کامل >>


قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 179
شما چگونه طاقت می‌آورید!
شیوانا در راهی همراه کاروانی ناشناس سفر می‌کرد. همراهان او تعدادی جوان راحت‌طلب بودند که زحمت زیادی به خود راه نمی‌دادند و به محض رسیدن به استراحتگاه فورا روی زمین پهن می‌شدند و تا ساعت‌ها می‌خوابیدند. اما برعکس شیوانا یک لحظه از کار و تلاش دست برنمی‌داشت. حتی وقتی به استراحتگاه می‌رسیدند سراغ کاروان‌سالار می‌رفت و به او و دیگران در تعمیر وسایل آسیب‌دیده و تامین وسایل مورد نیاز مسافران و فراهم ساختن غذای اسب‌ها و حیوانات همراه کاروان کمک می‌کرد. صبح زود نیز از جا برمی‌خاست و ضمن نظافت شخصی و تمیز کردن لباس‌ها و وسایل به قدم زدن می‌پرداخت و اگر کاری روی زمین مانده بود آن را انجام می‌داد.
 متن کامل >>

قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره178
دریغ خوبی!
یکی از شاگردان مدرسه شیوانا که صاحب همسر و یک پسر و یک دختر بود بر اثر حادثه‌ای از دنیا رفت. شیوانا به شاگردان مدرسه گفت که نیازهای مالی و غذایی خانواده او را تامین کنند و به پسر در مدرسه کاری بدهند تا درآمدی داشته باشد و محتاج دیگران نشود.
 متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره177
هنر ندیدن و نشنیدن!
شیوانا با شاگردانش در بازار راه می‌رفت. آن‌جا عده‏ای جوان را دیدند که همراه پسر کدخدا سربه‌سر مرد میوه‌فروشی می‌گذارند و در جلوی مردم به او دشنام می‌دهند. اما مرد میوه‌فروش چنان رفتار کرد که انگار اصلا اتفاقی نیفتاده است و چیزی نمی‌بیند و نمی‌شنود. اما ناگهان مرد میوه‌فروش سرش را بلند کرد و بدون اینکه هیچ احساس و پیامی در چهره‌اش ظاهر شود خشک و سرد به پسر کدخدا و جوان‌ها خیره شد و بعد دوباره سرش را پایین انداخت و سرگرم کار خویش شد. با این کار پسر کدخدا وحشت‌زده بقیه رفقایش را جمع کرد و سراسیمه از مقابل مغازه میوه‌فروش گریخت. شاگردان شیوانا از خونسردی و آرامش میوه‌فروش حیرت کردند و از شیوانا دلیل صبر و شکیبایی فوق‌العاده او و همین‌طور فرار ناگهانی پسر کدخدا و دوستانش را پرسیدند. شیوانا با لبخند گفت: "بیایید از خودش بپرسیم!" سپس همراه شاگردان نزد او رفتند و شیوانا گفت: "همراهان من می‌خواهند بدانند دلیل این همه آرامش و سکوت و بی‌تفاوتی تو در چیست!؟"
 متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 176
کار خوب به جای خود، کار بد به جای خود!
در دهکده شیوانا مردی چاه‌کن بود که به همراه دو پسرش چاه حفر می‌کرد و بابت این کار دستمزد می‌گرفت. لازم شد که در مدرسه شیوانا چاه آبی حفر شود. از مرد چاه‌کن و پسرانش برای این کار دعوت شد در ازا ده سکه چاه مدرسه را حفر کنند. آنها شروع به کار کردند و طبق عادت همیشگی خود بی‌اعتنا به حال و هوای مدرسه موقع کار کردن با صدای بلند شعر می‌خواندند و با یکدیگر شوخی می‌کردند و این مساله برای بعضی از ساکنان مدرسه خوشایند نبود.
 متن کامل >>

قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 175
بترس اما خودت را ترسو نخوان!
یکی از شاگردان شیوانا استاد دفاع شخصی و مبارزه تن‌به‌تن بود. او در عین حال در آشپزخانه مدرسه نیز کار می‌کرد تا بتواند خرج خود و خانواده‌اش را تامین کند. روزی شیوانا با تعدادی از شاگردانش در حیاط مدرسه نشسته بود که ناگهان آن شاگرد مسلط به مبارزه، با ترس و فریاد از آشپزخانه بیرون پرید و وقتی بقیه متوجه او شدند گفت که یک موش خیلی بزرگ از زیر پای او در رفته و به همین خاطر ترسیده است. همه شاگردان به او خندیدند. او شرمنده نزد شیوانا آمد و با خجالت گفت: "مرا ببخشید. با این کار نشان دادم که فرد ترسو و بزدلی هستم و تمام مبارزاتی که داشته‌ام همگی پوچ و بی‌ارزش بوده‌اند!"

متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 174
دقایقی از تو برای دیگران!‏
شیوانا گوشه‌ای از مدرسه نشسته و به کاری مشغول بود و در عین حال به صحبت چند نفر از شاگردانش گوش می‌داد. یکی از شاگردان ده دقیقه یک‌ریز در مورد شاگردی که غایب بود صحبت کرد و راجع به مسایل شخصی فرد غایب حدسیات و برداشت‌های متفاوتی بیان کرد. حتی چند دقیقه آخر وقتی حرف کم آورد در مورد خصوصیات شخصی و خانوادگی شاگرد غایب هم سخنانی گفت. وقتی کلام شاگرد غیبت‌کن تمام شد، شیوانا به سمت او برگشت و با لحنی کنجکاوانه از او پرسید: "بابت این ده دقیقه‌ای که از وقت ارزشمند خودت به آن شاگرد غایب دادی، چقدر از او گرفتی؟
 متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 173
شنیدن صدای دل!
باران خوبی باریده بود و مردم دهکده شیوانا به شکرانه نعمت باران و حاصلخیزی مزارع عصر یک روز آفتابی در دشت مقابل مدرسه شیوانا جمع شدند و به شادی پرداختند. تعدادی از شاگردان مدرسه شیوانا هم در کنار او به مردم پراکنده در دشت خیره شده بودند.

متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 172
مواظب سمت نگاهت باش!
در مدرسه شیوانا به شاگردان هنرهای رزمی نیز آموزش داده می‌شد. شیوانا همیشه می‌گفت که در طول عمر حتی اگر مهارت رزمی یک بار برای کمک شخص یا خانواده‌اش یا انسان‌های نیازمند به کار گرفته شود ...
 متن کامل >>



معجزه زیبایی و جوانی با یوگای صورت
اگر خواهان یافتن چهره زیبای جوانی خود هستید. اگر چین و چروک زیرچشم و کنار ابرو و واطراف
لب و دور گردن شما را فرا گرفته است و دیگر کسی شما را جوان نمی داند. اگر گونه هایتان افتاده و عضلات روی صورتتان آب شده و قیافه پیرها را پیدا کرده اید. اگر غبغب زیر گلویتان فرم چانه و خط فک شما را ناپدید ساخته و بینی شما شل و افتاده شده و بزرگتر به نظر می رسد. اگر می خواهید همه این عیب ها را فقط در عرض چند هفته برای همیشه برطرف کنید ، اصلا لازم نیست به جراحی های گرانقیمت و خطرناک متوسل شوید. کافی است از یوگای صورت کمک بگیرید و با انجام فقط نیم ساعت ورزش صورت در هر شبانه روز در کمترین زمان ممکن چهره ایام جوانی خود را بازگردانید وتا آخر عمر همیشه حداقل ده سال از سن تان جوان تر و زیباتر به نظر برسید. یوگای صورت فقط مخصوص افراد پیر و مسن نیست. تمام اشخاص چه مرد و چه زن ، حتی دختران و پسران جوان می توانند از یوگای صورت برای تقویت عضلات چهره و حفظ طراوت و زیبایی جوانی خود بهره جویند. این تصور که ماهیچه ها و عضلات بدن ما زیر گردن تمام می شوند و دیگر سر و صورت و گردن عضله مهمی ندارند تصوری کاملا باطل است. سر و گردن برای خود بیش از ده گروه عضلانی دارد که این ده گروه اگر خوب ورزیده نشوند ضمن اینکه در انجام وظایف مربوط به خود دچار مشکل می شوند ، تاثیر مستقیم خود روی دور کردن زیبایی و جذابیت از چهره را نیز سریعا نشان می دهند. با یوگای صورت شما در واقع این فرصت را برای ماهیچه های صورت و گردن خود فراهم می سازید تا شکل و فرم و حجم واقعی و درست خود را پیدا کنند. وقتی همه عضلات درست تقویت شدند و به اندازه صحیح پرورش یافتند چهره ای که نمایان می شود آنقدر نرم و یکدست و شفاف و زیبا خواهد بود که توجه همه را به سمت خود جلب خواهد کرد و نکته اینجاست که رساندن این چهره به حالت جوانی نیازی به هیچ دارو و هزینه جراحی هنگفتی ندارد. این تکنیک زیبا سازی به یک اندازه در اختیار همه پسران و دختران و زنان و مردان جامعه ، صرف نظر از درآمد و وضعیت اجتماعی آنهاست. کسی که فقیر است می تواند به کمک یوگای صورت به چهره جذاب و گیرایی دست یابد که فرد ثروتمند با ده ها جراحی و کرم و پماد و آمپول هم نتواند به آن برسد. یوگای صورت را در هر زمانی از روز می توان انجام داد. اجرای تکنیک های آن به مکان خاصی نیاز ندارد و می توانید آن ها را در همه جا ، پشت میز خود در اداره ، در اتاق استراحت ، در داخل اتومبیل ، و حتی در گوشه ای از پارک انجام دهید. 



داستان های شیوانا قسمت دوم - مجله موفقیت - فرامرز کوثری



شیوانا مجله موفقیت شماره 202
برای آموختن یا اول شدن!
آن سال در سرزمین شیوانا قحطی و کمبود مواد غذایی غوغا می‌کرد. آنها که ثروتمند بودند و دستشان به دهانشان می‌رسید در انبارهای خود چندین برابر نیاز خویش آذوقه جمع کرده بودند و فقیرها هم که پس‌اندازی نداشتند هر روز اطراف مدرسه شیوانا جمع می‌شدند و تقاضای غذا می‌کردند. انبار آذوقه مدرسه فقط به اندازه اهالی مدرسه بود و شیوانا از سال قبل گفته بود که سرتاسر زمین‌های باز مدرسه را گیاهان و صیفی‌جات و حبوبات بکارند. اما آن‌چه در انبار مدرسه و زمین‌های داخل مزرعه بود نیاز اهالی گرسنه دهکده و روستاهای مجاور را برطرف نمی‌کرد. در این ایام روزی یکی از ثروتمندترین مردان آن دیار نزد شیوانا آمد و به او گفت که حاضر است نیاز غذایی کل دهکده را تا آخر بهار و فصل بعدی کشت تامین کند به شرطی که شیوانا اجازه دهد پسر جوان او به عنوان یک شاگرد ممتاز و متفاوت در مدرسه آموزش ببیند و به مدارج عالی در فنون و مهارت‌های مدرسه دست یابد. شیوانا نیز به خاطر بهبود معیشت مردم قبول کرد. اما مشکل این‌جا بود که به محض ورود این پسر اوضاع عادی و آرامش جاری مدرسه به هم ریخته بود. پسرک به خاطر نفوذ پدر همه را به مبارزه دعوت می‌کرد و .....
 متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 201
حرمت سوال!
شیوانا با تعدادی از شاگردان با کاروانی همراه بودند. در کاروان آنها مرد ثروتمند اما بی‌ادبی بود که با تعداد زیادی از افراد خود سوار بر اسب‌های ورزیده و مجهز اسباب دردسر بقیه مسافران معمولی را فراهم ساخته بودند. سفر ادامه داشت تا به یک دو راهی رسیدند. یکی از آنها از داخل جنگل عبور می‌کرد و آن دیگری به سمت کوهستان می‌رفت. در میان دوراهی پیرمردی با محاسن سفید همراه فرزندانش مشغول فروش آب و غذا به مسافران بود. بالای سر پیرمرد روی پوستینی نوشته شده بود: "حرمت سوال را حفظ کنید!" مرد ثروتمند با افرادش پیرمرد را دوره کردند و با اسبان خود داخل آب و غذای او خاک پاشیدند و سپس مرد ثروتمند با بی‌احترامی و با صدای بلند به او گفت: "آهای پیر خاک‌آلود! از کدام راه برویم تا زودتر و بی‌دردسرتر به شهر بعد برسیم. پیرمرد اصلا سرش را بالا نیاورد و بی‌تفاوت به کار خود مشغول شد. مرد ثروتمند عصبانی و .....
 متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 200
آسمان می‌خواهی؟! بال‌هایت را باز کن!
شیوانا از راهی می‌گذشت. مرد جوانی را دید که غمگین و افسرده قدم می‌زد. خود را کنار او رساند و هم‌پای او قدم برداشت و در همان حال از او دلیل اندوهش را پرسید. مرد جوان آهی کشید و گفت: "قصد دارم کارگاهی نجاری بزنم اما سرمایه‌ام اندک است و می‌ترسم کسب و کارم نگردد و همین سرمایه کم را از دست بدهم." شیوانا با لبخند پرسید: "حال چرا شغل نجاری را انتخاب کرده‌ای؟" مرد جوان گفت: "این شغل اجدادی ماست و هنر و مهارت نجاری چیزی است که در خون من جریان دارد. پدر و پدربزرگ من نجارهای خوبی بوده‌اند ولی در یک آتش‌سوزی همه اموال خود را از دست دادند و به روز سیاه نشستند. از یک سو می‌ترسم من هم در نهایت شکست بخورم و .....
 متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 199
انتهای زندگی!
مرد کشاورزی که خیلی شاد بود و از هیچ ناملایمت زندگی شکایتی نداشت در دیار شیوانا زندگی می‌کرد. همیشه بر لب‌هایش خنده بود و در حرکاتش شادی و نشاط موج می‌زد. این مرد همسایه‌ای داشت که دامپروری می‌کرد. او برعکس مرد کشاورز همیشه شاد نبود و شبانه‌روز کار می‌کرد تا بتواند پول و سرمایه بیشتری به دست آورد. روزی مرد دامدار شیوانا را در بازار دید و صحبت را به همسایه شادش کشاند و گفت: "این مرد کشاورز اعصاب مرا به هم ریخته است. وضع زندگی‌اش زیاد هم جالب نیست و فقط بخور و نمیری به دست می‌آورد، اما حتی یک لحظه هم نشده که خنده و استراحت و تفریح از یادش برود. غروب‌ها زن و بچه‌هایش را می‌آورد به مزرعه و تا پاسی از شب به بازی و خوشی می‌پردازد. هر کس هم که به او می‌رسد یا باید مانند او شاد و بانشاط شود و یا این‌که از او فاصله بگیرد. خلاصه این همسایه به جای این‌که بیشتر کار کند و سرمایه بیشتری به دست آورد سال‌های جوانی را به خوشی و.....
 متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 198
بخشی از زندگی!
یکی از دوستان شیوانا از راهی دور به همراه پسر جوانش به مدرسه شیوانا آمد و به شیوانا گفت: "این پسر من است و می‌خواهم به او درس تیراندازی با کمان را یاد بدهید. شش ماه دیگر مسابقه تیراندازی است و آرزو دارم پسرم در این مسابقه مقام خوبی به دست آورد." شیوانا قبول کرد و روز اول به پسر جوان یک سبد تیر فلزی سنگین و کمانی بزرگ داد و به او گفت که مقابل دیوار مدرسه بایستد و .....
 متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 197
برای یاد گرفتن فراموش کن!
آفتی عجیب و ناشناخته به جان ذرت‌های دهکده شیوانا افتاده بود و محصولات تعداد زیادی از کشاورزان را از بین برده بود. شیوانا شاگردان مدرسه را فراخواند و گفت: "دوست کشاورزی دارم در یکی از روستاهای دوردست که حتما روش دفع این آفت را می‌داند. می‌خواستم یکی از شما را انتخاب کنم و همراه با نمونه محصولات آفت‌زده نزد او بفرستم تا روش پیشنهادی او برای درست کردن سم و دفع آفت از مزارع ذرت را یاد بگیرد. چه کسی پیشقدم می‌شود؟" یکی از شاگردان شیوانا که حافظه‌ای بسیار قوی داشت و .....
 متن کامل >>
شیوانا مجله موفقیت شماره 196
چون تو خوبی!
مرد پارچه‌فروشی نزد شیوانا آمد و با ناراحتی به او گفت: "من در بازار پارچه‌فروش‌ها مغازه‌ای دارم. هفته‌ای یک‌بار پسر کدخدا با دوستان شرورش دور و بر مغازه من جمع می‌شوند و روی پارچه‌های من که جلوی مغازه می‌چینم خاک و گل می‌ریزند و در حالی که از کار خود شاد و خرسندند پی کار خود می‌روند. نمی‌دانم با آنها چه کنم؟" شیوانا با تعجب پرسید: "آیا آنها با تمام پارچه‌فروش‌ها این کار را می‌کنند؟" مرد گفت: "نه! اتفاقا همکار روبه‌روی من مغازه‌اش بزرگ‌تر و .....
 متن کامل >>

شیوانا
همدردی عاشقانه!
شیوانا با چند تن از شاگردانش همراه کاروانی راه می‌سپردند. در این کاروان یک زوج جوان بودند و یک زوج پیر و میان‌سال. زوج جوان تازه ازدواج کرده بودند و زوج پیر سال‌ها از ازدواجشان گذشته و گرد سفید پیری بر سر و چهره‌شان پاشیده شده بود. در یکی از استراحت‌گاه‌ها زن جوان به همراه بانوی پیر به همراه زنان دیگری از کاروان برای چیدن علف‌های گیاهی از کاروان فاصله گرفتند و شوهران آنها کنار شیوانا و .....
 متن کامل >>


 12:11 - یکشنبه 24 مرداد 1389 - تعداد نظرات : 4متن کامل >>
شیوانا مجله موفقیت شماره 194
نقطه‌ضعف شکارچی!
جوانی نزد شیوانا آمد و به او گفت: "در مدرسه‌ای که درس می‌خوانم، پسر ثروتمندی است که خود را خیلی زرنگ و تیز می‌داند و به واسطه ثروت پدرش مسوولان مدرسه هم از او حمایت بی‌قید و شرط می‌کنند. البته انکار نمی‌کنم که او فردی واقعا باهوش است اما از این هوش خود برای بی‌آبرو کردن و خراب کردن بقیه بچه‌ها استفاده می‌کند و در این مسیر هیچ مرز و محدودیتی را قایل نیست. ما همه از او خیلی می‌ترسیم و مقابل او جرات حرف زدن هم نداریم چون می‌دانیم هر چه بگوییم علیه ما روزی استفاده خواهد شد. او قلدر مدرسه شده است و .....
 متن کامل >>


آلبوم جامع مهندسی حافظه کوثرپردازـ کامل ترین مرجع تقویت حافظه


مغز و ذهن و حافظه شما ماشینی است که برای استفاده صحیح آن باید دستورالعمل آن را در اختیار داشته باشید. باید بپذیریم که با روش های ابتدایی آموخته شده در ایام طفولیت و نوجوانی نمی توان از حافظه و ذهن کارآیی مورد انتظار قرن بیست و یک را داشت. فقط کافی است تکنیک های کلیدی استفاده صحیح از حافظه و ذهن خود را بلد باشید تکنیک های یادگیری اعداد و شماره ها و آدرس ها و فرمول ها و جملات و لیست ها و فهرست های طولانی به همراه تکنیک های یادگیری سریع لغات زبان های خارجی با سرعت فوق العاده بالا در کنار تکنیک های محاسبات سریع ذهنی مجموعه ای بی نظیر به نام آلبوم حافظه کوانتومی شرکت کوثر پرداز را تشکیل داده است. این مجموعه بی رقیب روی چهارعدد دی وی دی به قیمت فوق العاده بیست هزارتومان عرضه شده است. مجموعه ای حافظه کوانتومی در حقیقت ترکیب چهار آلبوم معروف تقویت حافظه مهندس کوثری، به همراه یادگیری زبان انگلیسی در ده روز به روش ام اس ام آی و آلبوم محاسبات ذهنی سریع مهندس کوثری است. با داشتن این مجموعه قدرت حافظه و یادگیری و یادسپاری و یادآوری شما در هر حوزه از زندگی چه تحصیلی ، چه شغلی و چه اجتماعی چند صد برابر می شود.

 

ادامه متن>>



سخنرانی های اکهارت تول با زیرنویس فارسی ترجمه مهندس کوثری

انگار هر ماشینی در این عالم دستورالعملی خاص همراه دارد. به جز ماشین ذهن و بدن  خودمان که باید هر انسانی خودش با تحمل سختی ها و دشواری های زندگی ، خودش به تنهایی و در تنهایی شیوه صحیح استفاده از ماشین ذهن خود را بیاموزد.

سخنرانی های اکهارت تول با سخنرانی های آدم های دیگر فرق می کند. او چیزی نمی خواهد ثابت کند. قصد ندارد شما را به جایی دور در آن سوی شهر آرزوها ببرد. نمی خواهد به شما امید واهی ببخشد و یا شما را از چیزی ناامید کند. او می خواهد خود واقعی شما را به شما بشناساند و برای اینکار هیچ چیزی از شما نمی خواهد.هیچ کاری قرار نیست انجام دهید! هیچ تلاشی نباید بکنید و هیچ جایی نباید بروید. همین الآن و همین جایی که هستید کافی است. شما باید در اکنون زندگی خود بیدار شوید و در یابید آن حقیقت بزرگ را که به قول اکهارت:"

در هر لحظه زندگی خود اگر دقت کنید می بینید چیزی جز همین الآن و همین جایی که هستید در اختیارتان نیست.

سخنرانی های اکهارت تول را به شما پیشنهاد می کنیم چون قرار است چیزی جدید را به شما ارزانی دارد. او می خواهد بگوید که که خود واقعی شما مدت هاست که ناجوانمردانه توسط ذهن شما (بله! ذهن خود شما و هویت فکری شخص شما!) به گوشه ای تبعید شده و چیزی که شما "من خودتان" می دانید در واقع تصاویری هستند که ذهن از خاطره و حافظه برداشته و برای شما نمایش می دهد.

اکهارت تول به شما نشان می دهد که این تصاویر ذهن ساخته که به اسم من آن را می شناسید واقعی نیستند چون سعی می کنند شما را از همین الان و همین جایی که تنها واقعیت زندگی من و شما هستند به آینده و گذشته ای که وجود ندارند ببرند. اکهارت تول می گوید علت اینکه آدم های اینقدر عذاب می کشند و هیچ وقت احساس رضامندی و آرامش نمی کنند و دائم بی قرار و مضطرب اند چیزی نیست جز دویدن همراه ذهن به سوی آینده ای که نیست و تنها زمانی واقعی می شود که تبدیل به الان زندگی من و شما گردد. الانی که ذهن هیچ وقت دوست ندارد در آن باقی بماند و آرامش گیرد چون اقامت در لحظه اکنون به معنای مرگ و نابودی ذهن و هویت ذهن ساخته است.

سخنرانی های اکهارت تول را حتما باید با جان و دل گوش دهید نه برای اینکه به چیزی برسید بلکه برای اینکه بتوانید به نقاب و زنگار و پوششی که توسط ذهنتان روی آگاهی برتر و عمیق وجودتان کشیده شده را پاک کنید و بی واسطه در لحظه به لحظه زندگی الانتان شناور شوید. اکهارت تول به شما چیزی آموزش نمی دهد به جز شیوه ای نوین از زندگی کردن. شیوه ای که آرامش و امید و اعتماد به نفس و موفقیتی دائمی و تضمینی را برای شما به ارمغان می آورد.

شرکت کوثرپرداز تاکنون دو آلبوم بی نظیر از سخنرانی های اکهارت تول را با زیر نویس فارسی و کیفیتی عالی و قیمتی فوق العاده به بازار عرضه نموده است. این دو آلبوم برای اولین بار به زبان فارسی ترجمه شده اند و نخستین بار است که شما می توانید سخنان ناب و آموزنده اکهارت تول را به صورت تصویری از زبان خودش بشنوید.


جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص نحوه تهیه این آلبوم های بی نظیر این جا کلیک کنید

http://mindfulness.blogsky.com



دکتر اکهارت تول در ارائه نظریه هشیاری ذهن و حضور فعال ذهن در زمان اکنون و آرامش و قدرت و تمرکز و خلاقیت بی نظیری که از این مسیر نصیب انسان می شود سخنرانی های مشهوری دارد که در این مجموعه شما می توانید برای اولین بار به زبان فارسی با این نظریه متفاوت و فوق العاده موثر در زندگی آشنا شوید. مجموعه سخنرانی های دکتر اکهارت تول روی سه دی وی دی به قیمت پانزده هزارتومان عرضه می گردد.


آلبوم جدید سخنرانی های دکتر اکهارت تول با عنوان قدرت اکنون و دریچه ای به زمان الان با زیر نویس فارسی برای اولین بار روی دو عدد دی وی دی به قیمت پانزده هزارتومان عرضه شد.

http://s1.picofile.com/file/6947041246/powerofnow.jpg