آموزش شیوانانویسی توسط فرامرز کوثری در تلگرام https://telegram.me/ShivanaNevisi

داستان های کوتاه در مورد یک استاد خودشناسی به نام شیوانا (کوته نوشته شیوا سخن دانا)

آموزش شیوانانویسی توسط فرامرز کوثری در تلگرام https://telegram.me/ShivanaNevisi

داستان های کوتاه در مورد یک استاد خودشناسی به نام شیوانا (کوته نوشته شیوا سخن دانا)

داستان های شیوانا قسمت سوم - مجله موفقیت - فرامرز کوثری

بانک دست نوشته های مهندس فرامرز کوثری در مجله موفقیت شامل درس های خدامراد و داستان های شیوانا و .... همراه با جدیدترین مقالات و پیوندها به آخرین نوشته های استادان موفقیت در جهان



شیوانا مجله موفقیت شماره 193
ببین آخرش چقدر گیرت می‌آید!
شیوانا در بازار دهکده کنار مغازه دوست سبزی‌فروشش نشسته بود و به اطراف نگاه می‌کرد. صاحب مغازه کناری که جوانی تازه‌کار بود به شیوانا گفت: "به نظر من این دوست شما دارد ضرر می‌کند. من کارگاه سفالگری دارم و یک کارگر دارم که برایم هر روز کوزه و لیوان و ظرف سفالی درست می‌کند. ده نفر را هم اجیر کرده‌ام تا در دهکده‌های اطراف برای کوزه‌ها و ظروف سفالی من مشتری جمع کنند. خلاصه هر هفته صد سکه به دست می‌آورم. اما این دوست سبزی‌فروش ما فقط هفته‌ای ده سکه گیرش می‌آید. به نظر شما تجارت من پرسودتر نیست؟" شیوانا با لبخند گفت: "گمان نکنم وضع زندگی تو با این سبزی‌فروش تفاوت زیادی داشته باشد. تو از این صد سکه چقدر به عنوان دستمزد و مواد اولیه خرج می‌کنی و .....
 10:23 - چهارشنبه 23 تیر 1389 - تعداد نظرات : 0متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره192
نقابی برای پنهان کردن!
یک عده رزمی‌کار از دیاری دور به دهکده شیوانا آمدند و رییس گروه از شیوانا خواست تا امکان برگزاری یک مسابقه رزمی بین گروه او و شاگردان رزمی کار مدرسه شیوانا را فراهم سازد تا قدرت رزمی‌کارها با یکدیگر سنجیده شود. وقتی زمان مبارزه فرارسید شاگردان متوجه شدند که رزمی‌کاران غریبه به صورت خود نقاب زده و بدن خود را به رنگ‌های ترسناکی درآورده‌اند. از دیدن این چهره‌های رعب‌آور، ترس و دلهره در دل شاگردان مدرسه افتاد و .....
 متن کامل >>

شیوانا مجله موفقیت شماره191
یکی از پسرانش!
یکی از پسرانش! شیوانا با تعدادی از شاگردان از راهی می‌گذشت. نزدیک دروازه یک شهر با ردیفی از فروشندگان دوره‌گرد روبه‌رو شد که کنار جاده بساط خود را پهن کرده بودند و به رهگذران غذا و لباس و میوه می‌فروختند. شیوانا متوجه شد که یکی از فروشندگان پیرزنی است که میوه‌های خود را در سبد مقابل خود چیده و به خاطر قیمت مناسب و کیفیت میوه‌ها مردم بیشتری را به دور خود جمع کرده است. چند قدم بالاتر چند جوان میوه‌فروش بودند که کسی از آنها خرید نمی‌کرد. ناگهان آن چند جوان طاقتشان تمام شد و با عصبانیت سراغ پیرزن رفتند و با لگد سبد میوه‌های او را به گوشه‌ای پرت کردند و .....
 متن کامل >>



شیوانا مجله موفقیت شماره190
وقتی اول و دوم فرقی نمی کنند!
شیوانا در بازار دهکده راه می‌رفت. متوجه شد یکی از شاگردانش که اتفاقا فردی مودب بود با یکی از جوانان شرور دهکده در حال بحث و گفت‌وگو با صدای بلند است. مردم هم دور آنها جمع شده بودند و به دعوای لفظی آن دو گوش می‌کردند. وقتی کار بحث و مجادله بالا گرفت، جوان شرور کلام زشتی بر زبان راند و شروع کرد به گفتن الفاظ نامناسب. شاگرد مودب شیوانا از این دشنام‌ها به شدت رنجید و .....
 متن کامل >>

شیوانا مجله موفقیت شماره 189
آرامش سنگ یا برگ!
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. شیوانا از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی شیوانا را دید بی اختیار گفت:" عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟" شیوانا برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و .....
 متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 188
فقط خوش بدرخش!
روزی آهنگری جوان وارد دهکده شیوانا شد. او در کار خود بسیار ماهر بود و می‌توانست وسایل مختلف را با کیفیت خوب و قیمت مناسب بسازد و به مردم عرضه کند. در ابتدا فروش خوبی هم داشت اما به تدریج میل و رغبت مردم به خرید از او کاهش یافت و چند هفته که گذشت دیگر هیچ‌کس سراغ او نرفت. دلیل این عدم استقبال مردم از او، بدگویی آهنگر جوان از آهنگر پیر قبلی دهکده بود که با وجود سن زیاد به کسی کاری نداشت و اصلا هم از ورود آهنگر جوان به دهکده گله‌مند نبود. اما برعکس او آهنگر جوان حتی یک لحظه از بدگویی و تهمت و افترا علیه آهنگر پیر دریغ نمی‌کرد. سرانجام مدتی که از بیکاری آهنگر جوان گذشت او .....
 متن کامل >>

شیوانا مجله موفقیت شماره 187
کاری کن که رخ دهد!
شیوانا از مقابل مدرسه ای عبور می کرد. پسر جوانی را دید که غمگین و افسرده بیرون مدرسه به درختی تکیه کرده و به افق خیره شده است....
 متن کامل >>


قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 186
محبت بی‌منت!
پیرمرد ثروتمندی به سختی بیمار بود و با وجودی که چندین پسر و دختر بزرگ و بالغ داشت اما هیچ‌کدام سراغی از پدر و مادر پیر خود نمی‌گرفتند و هر کدام مشغول زندگی خود بودند. این مرد ثروتمند باغبان جوانی داشت...

متن کامل >>

قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 185
چشمان خودت کو!
یکی از شاگردان شیوانا جوانی ساده و صادق بود که نسبت به همه اهل مدرسه خوشبین بود و سفره دل خود را نزد همه باز می‌کرد و هیچ‌کس را بد نمی‌دانست. همه شاگردان هم او را دوست داشتند و با او بیشتر از بقیه صمیمی بودند. روزی شیوانا دید...
 متن کامل >>

قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره184
میدان قدرت خود را دریاب!
یکی از شاگردان شیوانا ماهیگیر جوان و بسیار ماهری در صید ماهی بود. او شناگری ورزیده بود که به راحتی می‌توانست در اعماق آب برای چند دقیقه دوام آورد و به همین خاطر گاهی به صید مروارید هم می‌پرداخت. روزی ماهیگیر جوان نزد شیوانا آمد و به او گفت:...
 متن کامل >>


قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 183
مجازاتی مشابه!
شیوانا با چند نفر از شاگردان بعد از روزها سفر وارد دهکده‌ای غریب شدند. غروب نزدیک بود و هیچ‌کس آنها را نمی‌شناخت، به همین خاطر در کنار چشمه زیر درختی اطراق کردند و به استراحت پرداختند...
 متن کامل >>
 14:01 - چهارشنبه 23 دی 1388 - تعداد نظرات : 8متن کامل >>
قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 182
سنجاقک به سمت عقب نمی‌پرد!
شیوانا از مسیری عبور می‌کرد. کنار نهر آب مردی قوی‌هیکل را دید که روی سنگی نشسته است و پیرمردی دلاک روی بازوی او خالکوبی می‌کند. شیوانا به آن دو نزدیک شد و نگاهی به تصویر خالکوبی انداخت و از مرد تنومند پرسید: "این تصویر شیر را برای چه روی بازویت حک می‌کنی؟"
 متن کامل >>

قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 181
اسب بعدی!
مرد ثروتمندی در دهکده‌ای دور زمین‌های زیادی داشت و تعداد زیادی کارگر را همراه با خانواده‌شان روی این زمین‌ها به کار گرفته بود. و برای اینکه بتواند این کارگران را وادار به کار کند یک سرکارگر خشن و بی‌رحم را به عنوان نماینده خود انتخاب کرده بود و سرکارگر با خشونت و بی‌رحمی کارگران و خانواده‌های آنها را وادار می‌کرد روی زمین‌های مرد ثروتمند به سختی و تمام وقت کار کنند تا محصول بیشتری حاصل شود. روزی شیوانا از کنار این دهکده عبور می‌کرد. کارگران وقتی او را دیدند شکایت سرکارگر را نزد شیوانا بردند و گفتند: "صاحب مزرعه، این فرد بی‌رحم را بالای سر ما گذاشته و ما به خاطر نان و غذای خود مجبوریم حرف او را گوش کنیم. چیزی به او بگویید تا با ما ملایم‌تر رفتار کند."
 متن کامل >>

قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 180
ببر را در جنگل خودش قضاوت کن!
ببری درنده وارد دهکده شیوانا شده بود و به دام‌های یک مزرعه‌دار حمله کرده بود. اهالی دهکده به همراه شاگردان شیوانا ببر را محاصره کردند و او را در گوشه انبار مزرعه‌دار به دام انداختند. ببر وقتی به دام افتاده بود قیافه‌ای مظلوم به خود گرفته بود و خود را گوشه‌ای جمع کرده و حالت تسلیم به خود گرفته بود. قرار شد تور بزرگی روی سر ببر بیندازند و او را اسیر کرده و به عمق جنگل برده و آنجا رها کنند تا دیگر به دهکده برنگردد. در حین انجام این کار مرد میانسالی نزدیک شیوانا آمد و به او گفت: "پسری جوان از روستایی دوردست به این‌جا آمده و مدتی نزد من کار کرده و به دخترم دل بسته و از او خواستگاری کرده است و البته گفته که مجبور است دخترم را با خودش به روستای خودش ببرد. در مدتی که او نزد ما کار می‌کرد چیز بدی از او ندیدیم و پسری خوب و سربه‌زیر به نظر می‌رسد. می‌خواستم بدانم با توجه به اینکه شناختی از گذشته او و خانواده‌اش نداریم آیا می‌توانم دل به دریا بزنم و با این ازدواج موافقت کنم و اجازه دهم دخترم را با خودش ببرد؟"
 متن کامل >>


قصه‌های شیوانا مجله موفقیت شماره 179
شما چگونه طاقت می‌آورید!
شیوانا در راهی همراه کاروانی ناشناس سفر می‌کرد. همراهان او تعدادی جوان راحت‌طلب بودند که زحمت زیادی به خود راه نمی‌دادند و به محض رسیدن به استراحتگاه فورا روی زمین پهن می‌شدند و تا ساعت‌ها می‌خوابیدند. اما برعکس شیوانا یک لحظه از کار و تلاش دست برنمی‌داشت. حتی وقتی به استراحتگاه می‌رسیدند سراغ کاروان‌سالار می‌رفت و به او و دیگران در تعمیر وسایل آسیب‌دیده و تامین وسایل مورد نیاز مسافران و فراهم ساختن غذای اسب‌ها و حیوانات همراه کاروان کمک می‌کرد. صبح زود نیز از جا برمی‌خاست و ضمن نظافت شخصی و تمیز کردن لباس‌ها و وسایل به قدم زدن می‌پرداخت و اگر کاری روی زمین مانده بود آن را انجام می‌داد.
 متن کامل >>

قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره178
دریغ خوبی!
یکی از شاگردان مدرسه شیوانا که صاحب همسر و یک پسر و یک دختر بود بر اثر حادثه‌ای از دنیا رفت. شیوانا به شاگردان مدرسه گفت که نیازهای مالی و غذایی خانواده او را تامین کنند و به پسر در مدرسه کاری بدهند تا درآمدی داشته باشد و محتاج دیگران نشود.
 متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره177
هنر ندیدن و نشنیدن!
شیوانا با شاگردانش در بازار راه می‌رفت. آن‌جا عده‏ای جوان را دیدند که همراه پسر کدخدا سربه‌سر مرد میوه‌فروشی می‌گذارند و در جلوی مردم به او دشنام می‌دهند. اما مرد میوه‌فروش چنان رفتار کرد که انگار اصلا اتفاقی نیفتاده است و چیزی نمی‌بیند و نمی‌شنود. اما ناگهان مرد میوه‌فروش سرش را بلند کرد و بدون اینکه هیچ احساس و پیامی در چهره‌اش ظاهر شود خشک و سرد به پسر کدخدا و جوان‌ها خیره شد و بعد دوباره سرش را پایین انداخت و سرگرم کار خویش شد. با این کار پسر کدخدا وحشت‌زده بقیه رفقایش را جمع کرد و سراسیمه از مقابل مغازه میوه‌فروش گریخت. شاگردان شیوانا از خونسردی و آرامش میوه‌فروش حیرت کردند و از شیوانا دلیل صبر و شکیبایی فوق‌العاده او و همین‌طور فرار ناگهانی پسر کدخدا و دوستانش را پرسیدند. شیوانا با لبخند گفت: "بیایید از خودش بپرسیم!" سپس همراه شاگردان نزد او رفتند و شیوانا گفت: "همراهان من می‌خواهند بدانند دلیل این همه آرامش و سکوت و بی‌تفاوتی تو در چیست!؟"
 متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 176
کار خوب به جای خود، کار بد به جای خود!
در دهکده شیوانا مردی چاه‌کن بود که به همراه دو پسرش چاه حفر می‌کرد و بابت این کار دستمزد می‌گرفت. لازم شد که در مدرسه شیوانا چاه آبی حفر شود. از مرد چاه‌کن و پسرانش برای این کار دعوت شد در ازا ده سکه چاه مدرسه را حفر کنند. آنها شروع به کار کردند و طبق عادت همیشگی خود بی‌اعتنا به حال و هوای مدرسه موقع کار کردن با صدای بلند شعر می‌خواندند و با یکدیگر شوخی می‌کردند و این مساله برای بعضی از ساکنان مدرسه خوشایند نبود.
 متن کامل >>

قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 175
بترس اما خودت را ترسو نخوان!
یکی از شاگردان شیوانا استاد دفاع شخصی و مبارزه تن‌به‌تن بود. او در عین حال در آشپزخانه مدرسه نیز کار می‌کرد تا بتواند خرج خود و خانواده‌اش را تامین کند. روزی شیوانا با تعدادی از شاگردانش در حیاط مدرسه نشسته بود که ناگهان آن شاگرد مسلط به مبارزه، با ترس و فریاد از آشپزخانه بیرون پرید و وقتی بقیه متوجه او شدند گفت که یک موش خیلی بزرگ از زیر پای او در رفته و به همین خاطر ترسیده است. همه شاگردان به او خندیدند. او شرمنده نزد شیوانا آمد و با خجالت گفت: "مرا ببخشید. با این کار نشان دادم که فرد ترسو و بزدلی هستم و تمام مبارزاتی که داشته‌ام همگی پوچ و بی‌ارزش بوده‌اند!"

متن کامل >>


شیوانا مجله موفقیت شماره 174
دقایقی از تو برای دیگران!‏
شیوانا گوشه‌ای از مدرسه نشسته و به کاری مشغول بود و در عین حال به صحبت چند نفر از شاگردانش گوش می‌داد. یکی از شاگردان ده دقیقه یک‌ریز در مورد شاگردی که غایب بود صحبت کرد و راجع به مسایل شخصی فرد غایب حدسیات و برداشت‌های متفاوتی بیان کرد. حتی چند دقیقه آخر وقتی حرف کم آورد در مورد خصوصیات شخصی و خانوادگی شاگرد غایب هم سخنانی گفت. وقتی کلام شاگرد غیبت‌کن تمام شد، شیوانا به سمت او برگشت و با لحنی کنجکاوانه از او پرسید: "بابت این ده دقیقه‌ای که از وقت ارزشمند خودت به آن شاگرد غایب دادی، چقدر از او گرفتی؟
 متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 173
شنیدن صدای دل!
باران خوبی باریده بود و مردم دهکده شیوانا به شکرانه نعمت باران و حاصلخیزی مزارع عصر یک روز آفتابی در دشت مقابل مدرسه شیوانا جمع شدند و به شادی پرداختند. تعدادی از شاگردان مدرسه شیوانا هم در کنار او به مردم پراکنده در دشت خیره شده بودند.

متن کامل >>


قصه های شیوانا مجله موفقیت شماره 172
مواظب سمت نگاهت باش!
در مدرسه شیوانا به شاگردان هنرهای رزمی نیز آموزش داده می‌شد. شیوانا همیشه می‌گفت که در طول عمر حتی اگر مهارت رزمی یک بار برای کمک شخص یا خانواده‌اش یا انسان‌های نیازمند به کار گرفته شود ...
 متن کامل >>



معجزه زیبایی و جوانی با یوگای صورت
اگر خواهان یافتن چهره زیبای جوانی خود هستید. اگر چین و چروک زیرچشم و کنار ابرو و واطراف
لب و دور گردن شما را فرا گرفته است و دیگر کسی شما را جوان نمی داند. اگر گونه هایتان افتاده و عضلات روی صورتتان آب شده و قیافه پیرها را پیدا کرده اید. اگر غبغب زیر گلویتان فرم چانه و خط فک شما را ناپدید ساخته و بینی شما شل و افتاده شده و بزرگتر به نظر می رسد. اگر می خواهید همه این عیب ها را فقط در عرض چند هفته برای همیشه برطرف کنید ، اصلا لازم نیست به جراحی های گرانقیمت و خطرناک متوسل شوید. کافی است از یوگای صورت کمک بگیرید و با انجام فقط نیم ساعت ورزش صورت در هر شبانه روز در کمترین زمان ممکن چهره ایام جوانی خود را بازگردانید وتا آخر عمر همیشه حداقل ده سال از سن تان جوان تر و زیباتر به نظر برسید. یوگای صورت فقط مخصوص افراد پیر و مسن نیست. تمام اشخاص چه مرد و چه زن ، حتی دختران و پسران جوان می توانند از یوگای صورت برای تقویت عضلات چهره و حفظ طراوت و زیبایی جوانی خود بهره جویند. این تصور که ماهیچه ها و عضلات بدن ما زیر گردن تمام می شوند و دیگر سر و صورت و گردن عضله مهمی ندارند تصوری کاملا باطل است. سر و گردن برای خود بیش از ده گروه عضلانی دارد که این ده گروه اگر خوب ورزیده نشوند ضمن اینکه در انجام وظایف مربوط به خود دچار مشکل می شوند ، تاثیر مستقیم خود روی دور کردن زیبایی و جذابیت از چهره را نیز سریعا نشان می دهند. با یوگای صورت شما در واقع این فرصت را برای ماهیچه های صورت و گردن خود فراهم می سازید تا شکل و فرم و حجم واقعی و درست خود را پیدا کنند. وقتی همه عضلات درست تقویت شدند و به اندازه صحیح پرورش یافتند چهره ای که نمایان می شود آنقدر نرم و یکدست و شفاف و زیبا خواهد بود که توجه همه را به سمت خود جلب خواهد کرد و نکته اینجاست که رساندن این چهره به حالت جوانی نیازی به هیچ دارو و هزینه جراحی هنگفتی ندارد. این تکنیک زیبا سازی به یک اندازه در اختیار همه پسران و دختران و زنان و مردان جامعه ، صرف نظر از درآمد و وضعیت اجتماعی آنهاست. کسی که فقیر است می تواند به کمک یوگای صورت به چهره جذاب و گیرایی دست یابد که فرد ثروتمند با ده ها جراحی و کرم و پماد و آمپول هم نتواند به آن برسد. یوگای صورت را در هر زمانی از روز می توان انجام داد. اجرای تکنیک های آن به مکان خاصی نیاز ندارد و می توانید آن ها را در همه جا ، پشت میز خود در اداره ، در اتاق استراحت ، در داخل اتومبیل ، و حتی در گوشه ای از پارک انجام دهید.